صفر تا صد عادت و عادت سازی
چرا اکثر افراد براى تغییر عادت خودشان به دردسر مى افتند؟
براى پاسخ به این سوال همین حالا کف دستتان را روى پیشانى خود قرار دهید.
کاملا بى قصد و غرض. اول این کار را انجام دهید بعد به دو مورد زیر فکر کنید:
اول اینکه اگر اهداف و مقاصد بزرگ هیچ نتیجه اى به دنبال نداشته باشند، کاملا بى ارزش هستند.
مثلا فرض کنید من یکدفعه بگویم که میخواهم از فردا هر روز ده ساعت مطالعه داشته باشم یا روزانه دو ساعت ورزش کنم؛ اما اگر هیچوقت این کار را انجام ندهم بزرگى این هدف چه ارزشى دارد؟
حقیقتا نیت بدون عمل، دشمن اعتماد به نفس انسان است.
دوما نتیجه ى بسیارى از تحقیقات نشان میدهد که افراد توانایى خود را براى انجام کار بشدت فراتر از میزان واقعى آن در نظر میگیرند. پدیده ى (Overestimation)
دو عبارت بالا به سادگى نشان میدهد که چرا افراد براى تغییر خودشان به دردسر مى افتند.
در واقع آن ها هدف بزرگى دارند، در نتیجه توانایى خود را بیش از حد در نظر میگیرند تا خودشان را وادار کنند آن میزان کارى که براى تغییر لازم دارند انجام دهند و در نهایت دچار
“ناهمخوانى بین خواستن و توانستن” میشوند.
هرچقدر این ناهمخوانى بیشتر شود ضربه هاى آن به اعتماد به نفس و روان انسان سنگین تر میشود.
دقیقا مانند دانش آموزی که کنکور دارد و عادتهای درستی انتخاب نکرده و در نهایت با عمل به عادتهای غلط به عزت نفس خود صدمه میزند.
حال به دو مورد زیر توجه کنید:
۱٫ انجام یک کار بسیار کوچک مسلما بهتر از انجام ندادن هیچ کارى است.
۲٫ انجام دادن کارى به میزان کم اما به صورت مداوم و روزانه در مقایسه با انجام دادن همان کار به مقدار زیاد ولى هرازگاهى، تاثیر بیشترى بر جاى میگذارد. چراکه بعد از مدتى آن کار به عادت تبدیل شده و شما انرژى بسیار کمترى را براى انجام یک کار با کیفیت مصرف مى کنید.
متنى که خواندید دقیقا شبیه مثال کف دست روى پیشانى است؛ اگر بدون هدف انجام شود کاملا بیهوده است. اما یک پزشک یا مادر بعد از انجام مداوم این کار به سادگى میتواند به تب داشتن یا نداشتن آن شخص پى ببرد.
اهمیت این موضوع آنقدر زیاد است که یکى از اصلى ترین فعالیت هایى که به طور خاص در پروتکل مشاوره ى نسل برتر کاریزما به آن توجه مى شود همین موضوع عادت، عادت سازى و افزایش بازده عملکرد است.
شما هم میتوانید براى دریافت مقالات بیشتر و همچنین مشاوره ى رایگان از طریق شبکه هاى اجتماعى با ما در ارتباط باشید.
و یا
عدد ۵ را به سامانه ى ۵٠٠٠٩٠٩۵ ارسال کنید.
“گاهى اوقات مشکل اصلى از استراتژى هاى ماست”
ما همیشه بخاطر اینکه پیشرفت نکرده ایم علاقه داریم خودمان را سرزنش کنیم و دنیا را بر سرمان خراب کنیم. اما حقیقت این است که بسیارى از اوقات مشکل از ما نیست؛ مشکل از استراتژى هاى ماست. در واقع مشکل از استراتژى هاییست که بارها و بارها آنرا تکرار میکنیم.( ما اشتباهات خود را نشخوار میکنیم و این ضربه ی مهلکی است که عادت به ما میزند)
بسیارى از اوقات ممکن است سبک مطالعه ى درستى را در پیش نگرفته باشیم یا اصلا برنامه ریزى اشتباهى داشته باشیم اما باز شخصیت خودمان را سرزنش میکنیم!
در نهایت به جایى میرسیم که این پافشارى روى استراتژى اشتباه به ما ضرر سنگینى زده و ما ناچار نیازمند تعویض استراتژی میشویم.
گاهى اوقات هم صرفا از رفتارهاى بقیه تقلید میکنیم؛ عینا شبیه آن ها.
یکى از مصداق هاى بارز این مورد کنکور سراسرى است. در بسیارى از جلسات مشاوره ى کنکور، میبینیم که اکثر افراد به دنبال تقلید از رتبه هاى تک رقمى هستند و میخواهند عینا کارهاى آنها را انجام دهند. در نهایت هم نتیجه ى خوبى برایشان حاصل نمیشود. قطعا یک نسخه براى همه نمیتوان پیچید!
دقیقا در مورد عادت و استراتژى هم باید نسخه هاى موفق مختلف را دید؛ ازآنها الگو گرفت و در نهایت به یک نسخه ى شخصى سازى شده براى شخص شما رسید. (از استراتژى اشتباه به استراتژى صحیح)
در واقع تعریف مناسبى از استراتژى این است که انتخاب کنیم چه کارهایى را انجام دهیم و مهم تر از آن چه کارهایى را انجام ندهیم!
ما معمولا دنبال به دوش کشیدن بار هاى مختلف و بدتر از آن به دنبال اضافه کردن بار هاى جدید هستیم؛ به جاى آن اول باید بررسى کنیم چه بارى براى ما مناسب است و آن را با بارهاى خودمان مقایسه کنیم بعد از آن به جست و جو ادامه دهیم. دقیقا مانند کوهنوردى که نمیتواند هر میزان کوله پشتى را براى صعود به قله با خودش حمل کند؛ انتخاب او محدود و حرفه اى است.
براى آنکه با کوله پشتى هاى مشاوره ى نسل برتر کاریزما بیشتر آشنا شوید روى لینک زیر کلیک کنید
کوله پشتى هاى مشاوره ى نسل برتر کاریزما
در قسمت اول مقاله شما به راحتى توانستید به پیشانى خود دست بزنید چرا اینکار را به راحتى انجام دادید؟
چون مقاومتى که براى انجام آن حس میکردید از نیروى اراده ى شما قوى تر نبود.
در واقع به جاى انتخاب یک سنگ بزرگ که نشانه ى نزدن است، تعدادى سنگ کوچک که انجام آن ها آنچنان انرژى خاصى نمیگیرد را انتخاب کردید.
بسیارى از اوقات در فرایند مشاوره ى کنکور هم باید به این موضوع دقت کنیم؛ از ساعت مطالعه گرفته تا موضوع اهمال کارى و تنبلى.
نقطه ى عطف زندگى ما هنگامى است که بتوانیم قدرت عادت را فهمیده و شروع به ایجاد عادت جدید و حذف عادت هاى غلط کنیم.
عادت هایى وجود دارند که با سرعت بیشترى زندگى شما را متحول میکنند. مثل:
* ورزش به مدت ٢٠ دقیقه در روز
* خوردن غذاهاى سالم
* سحرخیزى حتى به اندازه یک ساعت زودتر بیدار شدن
* مطالعه ى مداوم و موثر و عمل کردن به آموخته ها
توجه شما را به یک تعریف بسیار زیبا از عادت جلب میکنم
“عادت، رفتارى است که انجام دادنش راحت تر از انجام ندادنش است.”
در واقع اولین کلید ورود به دنیاى عادت سازى، درک این موضوع است که یک سفر هزار کیلومترى با اولین قدم شروع میشود.
در انتها شما را دعوت به خواندن داستان شگفت انگیز سازمان دوچرخه سوارى بریتانیا میکنم:
سرنوشت این سازمان در یکى از روزهاى سال ٢٠٠٣ تحول یافت.
از وقتى که دیوید بریلسفورد را به عنوان مدیر اجرایى جدید استخدام کرد.
شرایط آن زمان اصلا مناسب حال ، سازمانى که بدنه ى اصلى دوچرخه سوارى حرفه اى در بریتانیا بود، نبود. چرا که از سال ١٩٠٨ در بازى هاى المپیک فقط یک مدال طلا به دست آورده بودند.
حدودا به مدت صد و ده سال هیچکدام از دوچرخه سواران موفق به دریافت جایزه نشده بودند. بریلسفورد در چنین شرایطى در سازمان حضور پیدا کرد.
کسى که عمیقا متعهد به یک روش خاص بود و آن هم ((در کنار هم قرار گرفتن دستاوردهاى کوچک بود)) و در واقع این همان فلسفه ى ایجاد ریزعادت ها در روند زندگى بود.
بریلسفورد اینگونه اظهار نظر میکرد که: ((قاعده ى کلى این است که اگر تمام مسائل مربوط به دوچرخه سوارى را تجزیه کنید و سپس در هر کدام از آن ها فقط یک درصد پیشرفت ایجاد کنید، با در کنار هم قرار دادن این آن ها، به پیشرفت هاى عظیمى دست خواهید یافت.))
و او دقیقا همین کار را انجام داد. از تغییر در لاستیک دوچرخه ها گرفته تا صندلى آن ها. حتى لباس هاى خاصى به دوچرخه سواران معرفى میکرد و براى بررسى وضعیت آن ها از حسگرهاى الکتریکى استفاده میکرد. ژل هاى مختلف ماساژ را امتحان میکردند و حتى بهترین راه شستن دست ها را هم به دوچرخه سواران معرفى میکردند تا از احتمال بروز بیمارى جلوگیرى کنند.
کارهاى بسیار دیگرى هم انجام دادند تا به نتیجه ى بسیار حیرت آورى رسیدند!
فقط پنج سال بعد از انتصاب بریلسفورد، تیم دوچرخه سوارى بریتانیا توانست شصت درصد از مدال هاى طلاى المپیک ٢٠٠٨ پکن را از آن خود کند و چهارسال بعد در المپیک لندن با دستیابى به نه رکورد المپیک و هفت رکورد جهانى، بیش از پیش درخشیدند!
طى یک دوره ى ده ساله از ٢٠٠٧ تا ٢٠١٧، دوچرخه سواران بریتانیایى با ١٧٨ مدال طلاى قهرمانى جهان، ۶۶ مدال طلاى المپیک یا پاراالمپیک و ۵ قهرمانى در تور دو فرانس عنوان موفق ترین تیم در تاریخ دوچرخه سوارى دنیا را بدست آوردند.
به راستى این اتفاق چطور رخ میدهد؟ چطور ممکن است یک تیم شکست خورده با این تغییرات کوچک تبدیل به موفق ترین در دنیا شود؟
راز این تغییر و تحول شگفت انگیز چیست؟
پیشنهاد میکنیم بقیه ى مقالات مربوط به عادت و عادت سازى را موجود در سایت را مطالعه کنید تا به این راز مهم دست پیدا کنید. برای این کار میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید. پس همین الان کلیک کرده و برای موفقیت خود گام بردارید
هورمون شناسی عادت های شاد
فرض کنید شیری به دنبال شما باشد و شما به بالای درخت فرار میکنید و خود را نجات می دهید. به این طریق مغز می آموزد که نسبت به درخت احساس خوبی داشته باشید و به طور کلی هرچیزی که احساس بد شما را به خوب تبدیل کند نجات بخش است؛ پس اگر در دنیایی زندگی کنید که پر از شیر باشد همیشه به دنبال درخت می گردید.
در دنیای حاضر ما با شیر رو به رو نمی شویم اما همواره مشکلاتی ما را تهدید میکنند و ما به دنبال راهکاری برای نجات هستیم. عادت های شاد دقیقا همین کار را برای ما انجام می دهند.
عادت های شاد باعث می شوند تهدیدها جایی برای رفتن داشته باشند. این کار باعث میشود وقتی مغز شما فریاد میزند “کاری بکن!”کاری برای انجام دادن داشته باشید و خود را از تهدید برهانید و زندگی خود را نجات دهید.
احساسی که ما آن را شادمانی می نامیم ناشی از وجود ۴ ماده شیمیایی خاص است:
دوپامین، اندورفین، اکسی توسین و سروتونین
همچنین احساسی که ما آن را ناراحتی می نامیم توسط ماده ای به نام کورتیزول ایجاد میشود.
وقتی مغز چیزی را ببیند که برای بقا مفید است مواد شیمیایی شادی بخش را ترشح می کند که این پیام را می دهد که “این برای من خوب است” و پس از مدتی اثر آن ازبین می رود و برعکس اگر چیزی بقای شما را تهدید کند کورتیزول ترشح می شود که می گوید این برای من خوب نیست. از ابتدای تولد تا سن هفت سالگی ما تمامی تجربیات زندگیمان را به کمک این پنج ماده به یک حس خاص وصل میکنیم و یک مسیر عصبی خاص در مغز برای آن ایجاد میکنیم و این تجربه ها راهنمای ما برای ادامه زندگی هستند.
هر کدام از این مواد احساس متفاوتی را راه اندازی می کند.
سرتونین: بعد از بدست آوردن یک امتیاز اجتماعی به شما پاداش میدهد و این پاداش یک حس خوب هست که شما را تشویق به دوباره بدست اوردن میکند.
همه ما برای جلوگیری از کشمکش ابتدا خودمان را با بقیه مقایسه میکنیم و سپس یک تصمیم دقیق برای تسلیم شدن یا دفاع کردن میگیریم؛
اینجاست که سرتونین ترشح میشود. این هورمون صلح طلب باعث خشونت نیست بلکه یک حس آرامشی را ایجاد میکند که شما میگویید “من بدستش خواهم آورد” هرموفقیت اجتماعی نورون هایی را فعال میکند تا شما توقع بیشتر بدست آوردن را داشته باشید.
اندورفین: ما ساخته شدیم برای خندیدن نه برای رنج کشیدن. اندورفین هورمونی است که درد را با شادی همراه میکند اما زودگذر.
برای اینکه بدن آسیب دیده شما بتواند کارهای لازم برای محافظت از خودش را انجام دهد. اندورفین در مواقع اضطراری تولید میشود و نمیتواند همیشه جریان داشته باشد. این احساس خوب نیز به زودی میگذرد. چون خوشبختانه “درد” یک پیام بسیار مهم حیاتی است. این درد است که باعث میشود شما به آتش دست نزنید و روی پای شکسته راه نروید. خوشبختانه مقدار کمی از این هورمون زیبا موقع فعالیت هایی مثل خندیدن و ورزش کردن ترشح میشود.
دوپامین: همان انرژی زای شما موقع پیدا کردن راهی جدید برای مواجهه با یک مسئله است. یک سیگنال مغزی نسبت به بدست آوردن پاداش که در نتیجه اش انگیزه ی تلاش برای بدست آوردن پیدا میکنید. در حالت طبیعی هرچیز بالابرنده بقا یا مربوط به پاداشی که تجربه کسبش را دارید، دوپامین تولید میکند. این همان چیزیست که ما را به انجام هرکاری برای مواجهه با نیازهایمان تشویق میکند.
اکسی توسین : حس خوب امنیت اجتماعی است .یک فرد در حضور افراد مورد اطمینان میتواند آرام باشد و گارد خودش را پایین بیاورد. شما در مقابله با هشدار خطرهای معمول امنیتتان را به صورت گروهی تامین میکنید. اگر شما از پیوند اطمینان خود دور شوید اکسی توسین کاهش میابد و شما احساس ناامنی میکنید. لمس و اعتماد همراه یکدیگر می آیند، افرادی که انقدر نزدیک هستند که میتوانند لمستان کنند، انقدر نزدیک اند که میتوانند به شما آسیب بزنند.
ما حتی وقتی با چیزهای مربوط به گذشته مواجه میشویم هم احساس خوبی را تجربه میکنیم.
کورتیزول: ناامیدی باعث رهایی کورتیزول است که درصورت مشاهده تهدید، فرمان توجه به آن را میدهد. پس احساس میکنید اگر تهدید را متوقف نکنید میمیرید. درهر بار فوران کورتیزول احساس بدی در همان شرایط ایجاد میشود که نتیجه اتصال نورون هاست. این موضوع چندان هم بد نیست زیرا با اخطار دادن به شما در صورت برآورده نشدن توقعات، بقایتان را افزایش میدهد و مانع از سرمایه گذاری درکاری بى اثر میشود.
ساخت عادت توسط میلین: مغز خیلی سریع به پاداش های قدیمی عادت میکند و مواد شیمیایی شادش رل برای جدیدتر ها ذخیره میکند. به همین خاطر است که ما برای چیزهای قدیمی شوق و ذوقی نداریم و همیشه به دنبال کسب کردن هستیم. مغز در زمان مواجهه با نیازهای اساسی حیات به شما پاداش میدهد نه برای بیکار نشستن.
تجربیات قبل از هشت سالگی و دوران بلوغ به زیربنای مغز شما تبدیل میشود. میلین قبل از هشت سالگی و در دوران بلوغ به وفور در مغز یافت میشود. بعضی نورون ها به خاطر میلین تبدیل به شاهراه هایی میشوند که مسافت های زیاد را با سرعت زیاد در آنها را میشود پیمود. نورون ها با عایقی از جنس میلین به رساناهای بسیار کارآمد و پربازده الکتریسیته تبدیل میشوند.
در این مقاله تلاش کردیم تا ابتدا شما را از اهمیت بسیار زیاد عادت آگاه کنیم و به موضوعاتی در این باره پرداختیم. از اینکه چرا تغییر را با آپولو هوا کردن یکی میدانیم صحبت کردیم تا استراتژی های غلط. عادت سازی یک موضوع سخت ولی آسان است! آسان موقعی که براساس مکانیسم درست آن پیشروی کنید و غلط زمانیست که اصلا به آن توجه نکنید.
تعدادی از عادت های بنیادین را معرفی کردیم و در نهایت هم به بررسی هورمون های عادت های شاد پرداختیم.
براى دریافت مقالات بیشتر و همچنین مشاوره ى رایگان از طریق شبکه هاى اجتماعى با ما در ارتباط باشید.
و یا
عدد ۵ را به سامانه ى ۵٠٠٠٩٠٩۵ ارسال کنید.
3s دیدگاه
Zahra
سلام خیلی عالی بود:)
Fatemeh
مقاله ی فوق العاده ای بود و حاوی نکات بسیار جذاب و جدید .خسته نباشید
یه سوال این ک در مقابل انجام بعضی کاره ها انگار مقاومت خاصی هست بهترین راهکار برای اولین قدم شروع ی کاری چی هست تا در ادامه بتونیم ب عادت تبدیلش کنیم ؟
محمد معین اصفهانیان
خیلى ممنونم از نظر عالیتون
در پاسخ سوالتون اشاره میکنم به تعریف عادت در مقاله. اولین عادتهارو باید به نحوی انتخاب کنید که مقاوت خاصی برای انجامش نداشته باشید. در واقع انجام دادنش تفاوت چندانی با انجام ندادنش نداشته باشه.
به عبارتی شما باید یکسری ریزعادت(micro habit) برای خودتون تنظیم کنید.
ریزعادتها مسیر ساخت عادتهای دشوار رو به طرز حیرتانگیزی راحت میکنه.
برای مثال فرض کنید اول صبح بعد از بیدار شدن از خواب قبل از اینکه شروع به شستن دست و صورت خود کنید پنجتا درازنشست انجام بدید یا دوتا حرکت کششی و بعد به سراغ روتین عادی خودتون برید. وقتی این روند رو در درازمدت انجام بدید و اختلال در انجامش نداشته باشید راه برای ساخت عادتهای بسیار سختتر، هموار میشه.